| ||
بسمه تعالی صور تجلسه کارگروه نبوت آبان 93 آیات و بینات بیان شده در قرآن برای پیامبران در اصطلاح معجزه نامیده می شود. سه نظریه کلی درباره معجزه: 1. می خواهد طوری معجزه را توجیه و تاویل کند که این امر کاملاً صورت عادی به خودش بگیرد. در این نظریه معجزه اصلاً چیز خارق العاده ای نیست که در واقع مساوی است با انکار آنچه در قرآن آمده و کاملاً مردود است اما دو نظریه دیگر هر دو در اسلام سابقه دارد. 2. نظریه اشاعره{گروهی از متکلمین اسلامی} ما چرا باید آنقدر قوانین طبیعت را قطعی بدانیم که بگوییم معجزه امری غیر طبیعی است و قانون طبیعت نقض ناپذیر است؟ قوانین منطقی وعقلی با قوانین طبیعی فرق دارند. قوانین عقلی را ذهن بشرضرورت انها را کشف میکند و به آنها میرسد اماقوانین طبیعت حاصل تجربه ومحسوسات انسان است. اشتباه است که ما همان گونه که مسائل عقلی راغیر قابل تغییر میدانیم قوانین طبیعی راهم همین گونه بدانیم. ما از ابتدا ضرورت قوانین طبیعی راکشف نکرده ایم که پایبند به آنها باشیم اگرواقعاً قبول کردیم دراین عالم خدایی هست خداوند معجزه رابرخلاف نسبت معمول دراختیار پیامبر قرار میدهد پس قوانین طبیعی لزومی ندارد همواره به همین جریان باشد ممکن است زمانی جای علت ومعلول عوض شود-ازنظرعلمی ازنظر قرآنی-اگربگوییم قوانین طبیعی ثابت است یعنی قدرت خدا را محدود کرده ایم وقتی بگوییم خدا نمیتواند خلاف این قانون عمل کند خدا را مجبور به کاری کرده ایم. نه این گونه نیست. قوانین طبیعی کاملاً قراردادی است ما نمیتوانیم آنها را نقص کنیم اما خدا که واضع قوانین است خودش هم میتواند نقض کند. قوانین طبیعی توسط خود خدا نقض پذیر است بعد مثالهایی در این زمینه آورده اند که همین الان هم نقض این قوانین وجود دارد(قوانین مربوط به آب) کسی که این حرفها را قبول کند احتیاجی به توجیه فلسفی یا علمی درباره معجزه ندارد این قوانین اصلا قوانین محکمی نیست که اگر خلاف آن اتفاق افتاد احتیاج به توجیه داشته باشد خود قانون قطعیتی ندارد واضع خود آنها را هرجا مصلحت بداند نقض میکند نمونه آن معجزات انبیا. اگر براساس علوم حسی وتجربی قضاوت کنیم واقعاً دلیلی نداریم که این قوانین قطعی است. آنچه این قوانین را قطعی می داند مبنای فلسفی آنها است نه مبنای علمی و مبنای فلسفی همان قانون علیت است. هر پدیده ای علتی میخواهد و محال است پدیده ای در جهان بدون علت پدید آید. دوم قانون سنخیت علت ومعلول : هر علتی فقط صلاحیت یک معلول خاص را دارد و بر عکس اگر این دو را بپذیریم یعنی هر معلول خاص فقط از علت خاص خودش به وجود می آید وبر عکس. این نحوه توجیه، توضیح معجزه را مشکل میکند چرا که وقتی قوانین طبیعت را قطعی بدانیم آن .قت باید توضیح داد که چگونه میشود معجزه پدیده ای را از غیر مسیر خودش به وجود آورد به بیان دیگر، چگونه معلول ازغیرراه علت خودش به وجود می آید؟ پس اشکال وشک در معجزه ازطریق فلسفه است نه علم، چون علم لااقل در باب معجزه سکوت می کند اما فلسفه است که می تواند طوری مسئله را بچیند که منجر شود به اینکه نقض قانون طبیعت محال است. نقد نظریه اشاعره : اینکه قوانین طبیعت تنها قراردادی است را نمی توان توجیه کرد. اشاعره می گویند این عادت الهی است که فلان اثر را به دنبال فلان موثر قرار دهد و گرنه اثر و موثر واقعی وجود ندارد. چرا خدا این گونه وضع کرده؟می گویند مصلحت. اگر این نظم برقرار نمی شد هرج ومرج می شد. اگر مصلحت حکم کند وضع را سریع عوض می کند. اما اگر این را بپذیریم آنچه معنا ندارد مصلحت وهرج مرج است اصلاً مصلحت یعنی اینکه من این شئی را به وجود آوردم به خاطر اینکه فلان نتیجه مشخص حاصل شود. بین هدف و وسیله رابطه ای باشد که من این وسیله را برای رسیدن به آن هدف برگزیدم. نمی شود که ما مثلاً اسم چیزی بگذاریم وسیله واسم دیگری را هدف و هر کدام ممکن است ما را به دیگری برساند. مصلحت وقتی معنا دارد که ما رابطه ی میان پدیده ها و علت و معلول ها را قبول داشته باشیم. هرج و مرج وقتی است که از وسیله به نتیجه مورد نظر نرسیم. وقتی او از هر وسیله هر نتیجه ای را ایجاد میکند هرج ومرج معنا ندارد. قضیه بعدی محدود شدن خدا با قطعی دانستن قوانین است. یک وقتی ما قدرت انجام کاری را نداریم وانجام نمیدهیم. یک زمانی یک علو و درجه روحی پیدا کردیم که کار زشت انجام نمی دهیم وگرنه قدرت واختیار انجام آن را داریم. به همان نسبت که علو پیدا کنیم به همان نسبت از زشتی ها دور می شویم. این علو جلوی را گرفته که هیچ وقت خود را در آتش یا چاه نمی اندازیم. یعنی قدرت آن را نداریم؟ نظام هستی نظام احسن است. علو ذات پروردگار چنین نظامی را ایجاب میکند ونه جز این را، نه اینکه قدرت او محدود باشد علو ذات او ایجاد میکند. این محدودیت نیست سنت خداوند عدالت است که هرگز ظلم نمی کند صحبت مانع نیست صحبت اقتضای ذات خداست اراده عالی او جز این ایجاب نمیکند قانون علیت وسنخیت را نمیتوان به طور کلی کنار گذاشت. 3. نظریه علامه طباطبائی{نظریه سوم} وجود معجزه براساس قرآن قابل انکار نیست قرآن قانون علیت عمومی را قبول دارد. خدا وقتی میخواهد آیات خود را بیان کند میگوید باران را فرستاد و گیاهان را رویاند. یا برای بیان حکمت خود میگوید همه چیز را مسخر شما کردم یعنی برای اینها اثری قائل هست دارای خواص اند وشما نیازمند آنهایید بین شما و آنها رابطه وجود دارد ومن آنها را برای شما قرار دادم. حتی قبول میکند در طبیعت هرچیزی قانون ثابتی دارد اما می گویند فرق است میان علتی که ما به طور عادت می شناسیم و علت واقعی یعنی ممکن است دلیل وعلت شناخته شده توسط بشرعلت واقعی نباشد. باتوجه به مثال انعقاد نطفه و زن و مرد و رحم و... متوجه می شویم تغییراتی که پیدا می شود دربرداشت ما از موضوع و علت آن است نه تغییر در قانون طبیعت. قانون طبیعت از ابتدا همین بوده تا ابد. در قرآن آیه 3 طلاق:خداوند برای هرچیزی اندازه ای قرار داده است این اندازه کمیت نیست. منظور مرتبه وجودی هر چیزی است. هرچیزی دراین عالم اندازه و حدی دارد ویک مقام معلومی دارد که از مقام معلوم خود تخلف نمیکند. سوره طلاق: خدا هرکاری را بخواهد انجام می شود. در مقابل خدا مانعی وجود ندارد ولی بلافاصله می گوید لکل شئ قدرا. خدا برای هر چیزی حد و اندازه ای قرار داده است. خدا هر چیزی را بخواهد آن را روی همان اندازه و حد خودش از راه خودش انجام میدهد.....
[ دوشنبه 94/3/25 ] [ 12:37 عصر ] [ کارگروه نبوت عامه ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |